چشم زخم راست است و افسون راست ، و جادوگرى حق است و فال نیک درست و فال بد نه راست ، و بیمارى از یکى به دیگرى نرسد و بوى خوش بیمارى را بهبود دهد ، و عسل درمان بود . و سوارى و نگریستن به سبزه درمان بیمارى . [نهج البلاغه]
مقالات
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
چهارشنبه 91 دی 13 , ساعت 8:4 صبح  

اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
پژوهشگر: سیده عارفه وارسته حسینی نژاد
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
اعاده معدوم از مسائلى است که حکیمان ومتکلمان اسلامى درباره آن سخن گفته اند. همه حکیمان و برخى از متکلمان اسلامى اعاده معدوم با تمام خصوصیات را محال دانسته اند ، ولى اکثر متکلمان به دلیل حفظ اصل اعتقاد به «معاد جسمانى بشر» بر امکان آن تأکید کرده اند (تلخیص المحصل ، ص 39 ، شرح المواقف ، ج8 ، ص 289 ، شرح تجرید الاعتقاد ص 60).
معتقدان معتزلى به اعاده معدوم معتقدند: هیچ گاه «عدم» سراسر شىء معدوم را فرا نمى گیرد ، بلکه ذاتى از آن به نام «ماهیت» باقى مانده و فقط وجود آن معدوم مى شود و اگر بار دیگر بازگشت ، «معدوم مطلق» باز نمى گردد ، بلکه وجود آن که بسان عرض نسبت به موضوع است ، باز مى گردد. این عقیده بدان سبب است که این گروه به مسئله «تقرّر ماهیات قبل از وجود» عقیده راسخ دارند ، و در نتیجه معتقدند ذات شىء هیچ گاه از بین نمى رود ، چه قبل از وجود نخست ، چه پس از معدوم شدن.
ولى دیگران ، با این که به تقرر ماهیات قبل از وجود ، اعتقاد ندارند ، اعاده معدوم را ممکن مى دانند. مطابق این دیدگاه هیچ حلقه مشترکى میان مبدأ و معاد وجود ندارد (شرح المواقف ، ج8 ، ص 289 ; المجموع ، ج2 ، ص 305ـ 307 ; المغنى ، ج11 ، ص 459).
کلید واژه ها: اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی ،
مقدمه :
اعاده معدوم از دو مفهوم “اعاده” و “اعدام” تشکیل شده است. اعدام در هر یک از موارد ذیل بکار مى‏رود: فنا و نیستى محض، تجزیه مرکبات، تبدّل صور، غیبت یک موجود. اعاده نیز در معانى ذیل استعمال شده است: اعاده عین وجود اوّل(وحدت شخصى)، اعاده مثل وجود اول(وحدت نوعى). آن چه که در امتناع آن بحث مى‏شود نوع اول از اعاده و نوع اول از اعدام است
اعاده معدوم به دو گونه قابل تصور است:
 - دو وجود و یک هویت: وجود دوّم غیر از وجود اول باشد؛ براهین اصالت وجود در ابطال این وجه کفایت مى‏کند.
- یک وجود و یک هویّت که دو گونه قابل فرض است:
الف) یک وجود و دو ایجاد: این وجه با تبیین وحدت وجود و ایجاد باطل
 مى‏شود.
ب) یک وجود و یک ایجاد: در این وجه نیز اصلاً اعاده‏اى صورت نگرفته است.
بسیارى از قائلان اعاده معدوم محل نزاع را به درستى نشناخته بودند لذا گاه نزاعها صرفاً لفظى بوده است. به همین دلیل برخى در یک جا قائل به امتناع و در جائى دیگر قائل به جواز شده‏اند و برخى دیگر نیز قائل به تفصیل شده‏اند. اینها همه ناشى از این است که بحث در جاى طبیعى خود که امور عامه باشد قرار نگرفته است. بلکه در معاد از آن بحث مى‏شود. مشکل عمده در این بحث تصورى است نه تصدیقى، لذا براهین آن نیز تنبیهى هستند نه تعلیلى نکته دیگر آن که تفاوتى میان ایجاد دو وجود واحد در طول زمان و ایجاد آن دو در زمان واحد نیست. فلاسفه از اولى بعنوان امتناع اعاده معدوم و از دوّمى به عنوان استحاله اجتماع مثلین یاد کرده‏اند. براهین هر دو نیز مبتنى بر این اصل عمده مى‏باشد که تمایز و تشخص مساوق وجود است. خلط میان وحدت شخصى و نوعى نیز گاه موجب قول به اعاده شده است
 تعریف اعاده معدوم :
یکی از مباحث مهم فلسفه مبحث اعاده معدوم است . اعاده معدوم یعنی این که یک شئ موجود، معدوم  گردد و سپس عین همان شئ –و نه مثل آن – مجدداً موجود شود . پس در مورد چیزهایی که مثل و مانند آنها اعاده می شوند بحثی نداریم، این گونه مسائل را تکرار می گویند (نه اعاده) یعنی وجود یک شئ تکرار می شود .
در تکرار، وجوداتی در طول زمان پیدا می شود که شبیه وهمانند یکدیگرند . همان طور که ممکن است دو شئ شبیه وهمانند در دو زمان قرار گیرند، ولی مسلم است که هر کدام غیر از دیگری است.
پس اعاده معدوم یعنی اعاده عین همان شئ که فقط بین آن شئ  در دو زمان «عدم» فاصله شده باشد .
اکنون اگر فرض کنیم که انسانی واقعاً نیست و نابود شود و برای مرتبه دوم عین همان شخص، پس از مدت زمانی اعاده شود به طوری که فقط زمان، بین آن دو فاصله شده باشد، در اینجا اعاده معدوم انجام گرفته است . ( شرح مختصر ، ج1 ، ص 174 )«3»
تاریخچه
این بحث را متکلمان برای اولین بار مطرح کرده اند و در قدیمی ترین کتاب اعتقادی شیعه نیز فصلی به آن اختصاص داده شده است. (ابن نوبخت، 191) متکلمان، معاد و خصوصاً حشر جسمانی را متوقف بر آن می دانسته اند(فخر ـ براهین، 305؛ فخر ـ محصل، 395؛ صدرا ـ اسفار، 361)؛ البته کرامیه و ابوالحسین بصری و زمخشری و محمود خوارزمی از معتزله، اعاده را ممتنع دانسته اند(کاشی، 61؛ مقداد ـ ارشاد، 394؛ ربانی، 1/168؛ فخرـ محصل،390).
مشایخ معتزله که قائل به ثبوت معدومات بوده اند، بر همین اساس اعاده معدوم را نیز جایز دانسته اند(مقدادـ ارشاد، 394؛ فخرـ براهین، 289؛ طوسی ـ قواعد، 463). از سوی دیگر اشاعره نیز گرچه ثبوت معدومات را انکار کرده اند، ولی اعاده عین معدوم را روا دانسته اند(فخرـ براهین، 298؛ مقدادـ ارشاد، 394؛ طوسی ـ قواعد،463).
متکلمان متقدم امامیه برخی همچون ابن نوبخت در یاقوت صریحاً اعاده را جائز دانسته اند( ابن نوبخت، 192) و از متأخران علامه مجلسی ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است(مجلسی، 6/331). لیکن اکثر متکلمان امامیه همچون خواجه طوسی و علامه حلی به طور صریح و امثال شیخ مفید ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده اند(طوسی ـ قواعد، 463؛ حلی ـ شرح یاقوت، 192؛ لاهیجی ـ گوهر مراد، 450؛ فیض، 17؛ مجلسی6/325).
ادله قائلان بر امکان اعاده
معتزله مى گویند: هر موجودى که داراى سه ویژگى مى باشد ، اعاده آن امکان پذیر است:
1. قابلیت بقا داشته باشد  ، به دیگر سخن ، ذات متعلق به زمان خاص نباشد ، و لذا اصوات و حرکات امکان اعاده را ندارند.
2. موجودى که معدوم گردیده از افعال الهى باشد نه افعال انسانى ، زیرا افعال انسان محدود به زمان خود مى باشند.
3. از امور تولیدى که از مخلوقات دیگر به وجود مى آید نباشد ، زیرا امور تولیدى وابسته به امورى اند که به زمان خاص خود محدودند (المجموع ، ج2 ، ص 305).
در حالى که اشاعره هیچ کدام از این شرایط را براى امکان اعاده لازم نمى دانند ، ولى هماهنگ با معتزله بر امکان اعاده معدوم به سه وجه استدلال نموده اند:
الف: هرگاه بازگرداندن شىء معدوم محال باشد به سبب یکى از سه چیز است:
ـ یا شىء فى حدّ نفسه محال است ;
ـ یا به سبب یک لازم ذاتى ;
ـ یا به خاطر یک عنوان عرضى که قابل جدا شدن است.
دو احتمال نخست منتفى است ، زیرا اگر بذاته ، ویا به دلیل یک لازم ذاتى محال باشد ، باید مطلقاً وجود نپذیرد ، طبعاً احتمال سوم متعین است ، در این صورت با برطرف شدن آن عارض خارجى از آنجا که لازم نیست ، اعاده ممکن خواهد بود. (نهایة الحکمة، ج1، ص 46
در نقد این استدلال گفته شده است: امتناع اعاده معدوم ، ماهوى نیست ، بلکه به سبب لازم ماهیت شىء است و آن این است که ماهیت موجوده ، پس از عدم قابل بازگشت نیست ، و به تعبیر دیگر ، وجود بعد العدم مانع از آن است که شىء بار دیگر به همان خصوصیات جامه وجود بپوشد ، و چون این لازم در ایجاد ابتدایى موجود نیست ، از وجود ابتدایى مانع نخواهد بود (شوارق الالهام ، ج1 ، ص 514).
ب: حکم روشن عقل این است که هر چه را شنیدى تا دلیل قاطع بر امتناع آن اقامه نشده آن را طرد مکن ، و اعاده معدوم از مصادیق این قاعده است.
با توجه به ادله امتناع اعاده معدوم ، نمى توان آن را از مصادیق قاعده عقلى مزبور دانست (شرح اشارات ، ج3 ، ص 418).
ج. اعاده معدوم به سان یادآورى شىء پس از نسیان آن است. یادآورى ، بازگرداندن علم پیشین است ، نه علم جدید ، در حالى که بین علم پیشین و یادآورى نسیان فاصله شده است (کشف الفوائد ، ص 323).
نادرستى این استدلال روشن است ، زیرا یادآورى از قبیل اعاده معدوم نیست ، چون صورت ذهنى در ذهن موجود است ، و معدوم نشده است ، آنچه آسیب دیده است ، توجه به صورت ذهنى است (تلخیص المحصل ، ص 399).
قاضی القضاة عبد الجبار بن احمد همدانی
او عبد الجبار بن احمد بن عبد الجبار همدانی اسد آبادی ملقب به قاضی القضاة است و این لقب به غیر او اطلاق نمی شود. خطیب بغدادی می نویسد:او در فروع،از مذهب شافعی پیروی کرده و در اصول از معتزله و دارای مؤلفاتی است و مدتها قاضی شهرستان ری بود و در راه حج وارد بغداد شد و در آنجا به تدریس پرداخت. آنگاه اضافه می کند:در راه سفرم به خراسان پیش از آنکه به ری برسم، قاضی عبد الجبار در گذشته بود و این جریان در سال 415 رخ داد. (همان مدرک. )
حاکم جشمی (م 494 هـ) در کتاب«شرح عیون المسائل»می نویسد:او از معتزله بصره و از مروجین مذهب ابی هاشم بود. او نخست نزد أبی اسحاق بن عیاش، آنگاه نزد شیخ ~ابی عبد الله بصری~ تلمذ کرد،سپس حاکم اضافه می کند: من سخنی ندارم که بتواند مراتب فضل و دانش او را بیان کند،زیرا او کسی است که کلام را به زبان روشن بیان کرد و درباره آن کتابهایی نوشت که دانشجویان برای فراگیری آن رنج و سفر بر خود هموار می سازند و آثار او به شرق و غرب رسید و آن چنان نکات دقیق و ظریفی را بیان کرد که پیش از او کسی به آن کار موفق نگردیده بود. او از عمر طولانی بهره مند گشت و در این مدت پیوسته به کار تدریس و املا اشتغال داشت و ریاست مذهب اعتزال در دوره او به وی منتقل گشت و به شیخ معتزله شناخته شد و کتابهای او مورد اعتماد گشت و در سایه این اقبال،کتابهای دیگران منسوخ شد.
او اهل اسد آباد همدان بود، سپس به بصره رفت و در دوران جوانی بر مذهب اشعری بود. وقتی با معتزله نشست و برخاست کرد و به مناظره پرداخت، مذهب اعتزال را برگزید و از ابی اسحاق بن عیاش و ابو عبد الله بصری بهره گرفت و بر اقران خود تقدم جست. در سال 360 ه صاحب بن عباد او را به ری دعوت کرد تا در آنجا تدریس کند و او در آنجا اقامت گزید و در سال 415 هـدر همان جا درگذشت. او مدتی شیخین را بر علیـعلیه السلام تفضیل می داد، ولی در آخر عمر از این عقیده برگشت و به تفضیل علی علیه السلام معتقد شد. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة،مقدمه به قلم فؤاد سید:ص. 131)
غزالی
بدون تردید، غزالی از دانشمندان بزرگ اسلام، متکلم اشعری مذهب و از جمله اشخاص نادری است که در زمان خود، آثارش مورد توجه اکابر و اعلام قرار گرفت . جان کلام آنکه تا علوم و معارف اسلامی باقی است، آثار او ارزش خود را حفظ کرد و دانشمندان بیش از پیش به اهمیت آثار وی توجه خواهند نمود.
• غزالی و قبول اعاده معدوم:
یکی از مباحث صاحب تهافت بحث در انعدام اعیان خارجیه است هنگام ظهور قیامت و تجلی حق در اعیان به اسم قهار. ایشان از فنای اشیا در قیام قیامت، تبدیل حقایق وجودیه، از جمله نفوس مجرده و ملائکه - که از باب عدم تقید به ماده، منشأ فساد، زوال و انعدادم در آنها راه ندارد- تبدیل وجودات به عدم صریح را فهمیده است و صریحاً اعاده ی معدوم را به تمام هویت، جایز دانسته و از اشکالات عدیده ی وارد بر این عقیده ی سست بنیان غفلت کرده است . همه ی اموری را که از این قبیل بوده و محالند، حواله به قدرت حق داده است که حق به قدرت باهره ی خود اشیاء را تبدیل به عدم محض کرده و آن را به قدرت خود دوباره ایجاد می کند. او نفهمیده است که قدرت مطلقه ی حق، مصحح مقدوریت محالات نمی شود. از آنجا که قدرت حق عین ذات اوست، قدرت مطلقه است؛ بحث درمتعلق قدرت است که مسلماً به محال تعلق نمی گیرد و مصحح مقدوریت و وقوع مقدور تحت سیطره ی سلطان قدرت، امکان است و شی ء تا ممکن نیاشد، متعلق قدرت نمی شود، لذا ارباب معرفت از جمله شیخ تصریح کرده اند: امکان، مصحح مقدوریت است نه قادریت .
دیدگاه متکلمان در باب اعاده معدوم
بسیارى از متکلّمان اعاده معدوم را محال مى‏دانند؛ ولى بیش ‏تر آنان به جواز رأى داده‏اند.
و این بدان سبب است که پنداشته‏اند معاد همان اعاده معدوم بعینه است و ناممکن دانستن آن به معناى انکار معاد است.
 نقد و ارزیابی نظریه متکلمان
امّا این نادرست است؛ زیرا انسان با مرگ نابود نمى‏شود؛ بلکه پاى به مرحله‏اى دیگر مى‏گذارد
برخى گمان برده‏اند که با مرگ، بدن انسان نابود مى‏شود و معاد ، آفرینشى دیگر است؛ ولى بیشتر متکلمان امامیه و حکما معتقدند که اجزاى بدن نابود نمى‏شوند و خداوند در قیامت ، پاره‏هاى پراکنده را دوباره گرد هم مى‏آورد.
قرآن در برابر کسانى که معاد را بر نمى‏تابند و بازگشت مردگان را نمى‏پذیرند، مى‏فرماید: «خدایى که آسمان‏ها و زمین را آفریده است، مى‏تواند همانند شما را در قیامت بیافریند..
اینکه این آیه قرآنى از تعبیر «همانند شما» استفاده مى‏کند، به دلیل آفرینش دوباره بدنها در قیامت است و از این گذر به منکران معاد پاسخ مى‏دهد؛ ولى از آن رو که روح پس از مرگ بدن همچنان زنده مى‏ماند، خداوند همان انسان‏ها را در قیامت گرد هم مى‏آورد که در دنیا زیسته‏اند نه همانند آنان را
از قرآن بر مى ‏آید که حقیقت انسان ، روح او است و همان است که شخصیّت او را مى‏سازد و با مرگ انسان، روح از بدن جدا مى‏شود و به عالم برزخ مى‏رود و در قیامت ، خداوند متعال ، بارى دیگر، انسان را زنده مى‏کند و اجزاى پراکنده بدن او را فراهم مى‏آورد. بدین سان، روح همواره زنده است؛ همان گونه که در دنیا زنده است و اجزاى بدن پیوسته در تغییر و تحوّل‏اند. قرآن در پاسخ به کسانى که متلاشى شدن بدن را دلیل انکار معاد مى‏دانند، مى‏فرماید: « ملک الموت که خدا براى مرگ شما گمارده است، روح شما را نگاه مى‏دارد.» [9] این پاسخ نشان مى‏دهد که حقیقت و شخصیّت‏ انسان، روح او است که با مرگ بدن ، نمى‏میرد و باقى مى‏ماند
. دلیل قرآنی
آیات قرآن نیز بر این امر گواهی می دهند که معاد نمی تواند از مصادیق اعاده معدوم محسوب شود:
«قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»
بگو همان کسى که نخستین‏بار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشى داناست (یس/79)  
« یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ«
»روزى که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامه‏ها در مى‏پیچیم همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمى‏گردانیم وعده‏اى است بر عهده ما که ما انجام‏دهنده آنیم» (انبیا/104)
«یوم الحسرة» نشان دهنده وضعیت انسانهایی است که سخت در حسرت و ندامت فرو می روند و احساس غبن می کنند که چرا خود را برای چنین مرحله ای آماده نکرده اند. و از آن حیث که قیامت بزرگترین خبرها و عظیم ترین حادثه هاست «نبأ عظیم» نامیده شده است (مرتضی مطهری، زندگی جاوید یا حیات اخروی: 28)
یکی از دلایل اینکه کسانی برای حل مسئله معاد مجبور شده اند یک قاعده عقلی (امتناع اعاده معدوم) را زیر پا بگذارند این است که این عده تجرد روح را قبول نداشته اند. آنها منکر بقای نفس هستند و گمان می کردند هویت و تشخص انسان به جسم و بدن اوست. به همین دلیل گمان می کردند با مرگ انسان ها نابود می شوند. از سویی آنها با روایات و آیاتی مواجه بودند که مسئله معاد را اصلی ضروری در اعتقادات دینی بر می شمارد. ایشان برای حل این تعارض به این فکر افتادند که انسان (که به نظر آنها تنها هیکل محسوس است) بعد از مرگ نیست و نابود می شود و مجدداً در روز قیامت دوباره آفریده می شوند


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 173 بازدید
بازدید دیروز: 19 بازدید
بازدید کل: 2854198 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [801]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]